آرنیکاآرنیکا، تا این لحظه: 13 سال و 23 روز سن داره

آرنیکا گل همیشه بهارم

یه روز خوب

امروز به خونه خاله مینا رفتیم حسابی بهت خوش گذشت از دو روز قبل بهت گفته بودم که می خوایم بریم خونه هلیا باهاش بازی کنی تو هم هر دفعه دست منو می گرفتی بلندم می کردی می گفتی بریم بهت می گفتم حالا نه الان باید بخوابی صبح بشه کارمونو بکنیم بعد خدا رو شکر دیگه به حرفهام با دقت گوش می دی اکثر مواقع قبول می کنی اول عکس فرنیا عشقمو می ذارم ببینی چقدر بزرگ و خوردنی شده تا رسیدیم هلیا گفت آرنیکا بیا بریم بازی تو هم با دل و جون قبول کردی رفتید توی اتاق هلیا همش هلیا رو صدا می گردی هییا هییا بشین اینجا هم که مشغول بازی با هلیا هستی خدا رو شکر دیگه خیلی بهتر از قبل با هم بازی می کنید من که اول هیچ امیدی نداشتم آخه اوایل هر چی هلیا بر م...
30 تير 1392

این چند روز

سلام عزیزم این چند روز شما هم به مهمونی گذشت توی حرف زدن خوب پیشرفت کردی فکر شم  نمی کردم ظرف دو سه ماه بتونی جمله بگی حالا هم که پشت سر هم جمله ها رو ردیف می کنی امشب به دستهای بابا نگاه کردی و گفتی بابا لاک نداره  گفتم می خوای براش لاک بزنیم گفتی منم می خوام لاک بزنم  هر وقت می خوابی توی خواب برات لاک می زنم چون اینقدر خودتو تکون می دی که کلا چیزی از لاک باقی نمی مونه گفتم باشه فردا می ریم می خریم برات می زنم تو هم زود قبول کردی این هم عکس های مهمونی خونه عمه مریم اینجا هم توی اتاق وانیا مشغول بازی هستی امزوز صبح هم پوشکها تو ردیف کردی می گم چی کار می کنی می گی رنگین کمون...
30 تير 1392

آقا گل

امروز بعد از ظهر از من التماس بیا بخواب آرنیکا نه همه عروسکها تو آوردی روی بالش ردیف کردی می گی همه بحوابید ازت می پرسم منم بخواب ننننننننننننه همه خ ها رو ح می گی گل گل به گلهای روی میز اشاره می کنی نه مامان خراب می شه الان بهت گل می دم می رم از توی آشپزخونه برات گل میارم بعد چند دقیقه صدات میاد آقا بیا گل  آقا گل رفتی توی بالکن داری گلها تو به ملت نشون می دی فکر کنم از گل فروشهای سر چهار راه یاد گرفتی تا دیدی دارم بهت می خندم از اینکه غافلگیر شدی ناراحت می شی میرم دوربین بیارم از عکس بگیرم با عجله میای تو دوربین و از دست میگیری تا عکسهای قبلیتو نگاه کنی یه چند وقتیه می خوام ببرمت آتلیه ولی با این ژستهایی که می ...
21 تير 1392

بیست و هفت ماهگی

عزیز مامان بیست و هفت ماهگیت مبارک اواخر این ماه یعنی درست از دیروز جملات سه کلمه ای میگی وقتی خواب میاد می گی بیا یا یا کنیم دیشب بهت گفتم برو بالش بیار لا لا کنیم یه نگاه به دور و ورت انداختی و گفتی بایش یفت کمد متاسفانه هنوز وقتی مهمونی می ریم یا کسی میاد خونمون اذیت می کنی نمیدونم با این مشکل چیکار کنم همه می گن باید بیشتر ببرمت بیرون و مهمونی ولی مگه توی یه هفته کسی بیشتر از دو روز می ره مهمونی البته خودم دارم یه چیزای کشف می کنم وقتی که تو رو باردار بودم سرکار میرفتم آخه از بس که حالم بد بود توی خونه نمی تونستم بمونم وقتی سرکار می رفتم زمان برام زودتر می گذشت ولی حال و حوصله هیچ کس و نداشتم وقتی کسی بهم ...
21 تير 1392
1